مرگ سهراب و فرود از دید دکتر کزازی

«فرود با مرگی بیهوده و بی منطق از  جهان می رود که نیک به مرگ سهراب می ماند.

از دید نماد شناسی  اسطوره، فرود نیز همانند سهراب پیش از آن که زاده شود مرده است؛ فرود همانند سهراب نماد گومیچشن یا آمیختگی است : باب او سیاوش است و مام او جریره ، دخت پیران  ویسه. ایران که سرزمین اهورایی و سپند روشنایی است، در او ، با توران که سرزمین اهریمنی و گجسته و تاریکی است در هم آمیخته اند. فرجام و کیفر آمیختگان نیز جز مرگ نیست. از این روی ، فرود همچون سهراب باید بمیرد ، و مرگ او پیش از زادن وی رقم زده شده است و مرگی است ناگزیر و چاره ناپذیر.»


نامه باستان

دکتر کزازی

جلد چهارم صفحه 373

چرخ بازیگر


که بازی بر آرد به هفتاد دست

به بازیگری ماند این چرخ مست 

زمانی به باد و زمانی به میغ

زمانی به خنجر، زمانی به تیغ

زمانی خود آرد ز سختی رها!

زمانی به دست یَکی ناسزا

 زمانی غم و خواری و بند و چاه

زمانی دهد گنج و تخت و کلاه 

 

.

.




شاهنامه  - خالقی مطلق - داستان فرود سیاوش هنگام کشته شدن فرود

474- 477


تنگ دستی فردوسی


همی خورد باید، کسی را که هست----منم تنگ  دل  تا شدم تنگ دست

اگر خود نزادی خردمند مرد  _____ ندیدی ز گیتی چُنین گرم  و سرد

بزاد و به کوری و ناکام زیست____ بر این  زیستن زار باید گریست!

سرانجام خاکست بالین اوی  _____ دریغ آن دل و رای و آیین اوی


 پس از کشته شدن فرود جوان فردوسی  نالان از بینوایی و تنگدستی  خود می گوید :

هر کسی تا دارد باید بخورد ،من  از زمانی که  تنگ دست  شدم تنگ دل هم شدم

اگر مرد خردمند  زاده نشده بود ، سرد و گرم روزگار را هم نمی چشید

او زاده شد و در کوری و ناکامی زیست ، بر این زیستن باید زار زار گریست

 دریغ  از آن دل و اندیشه و  راه و رسم خوب او که سرانجام در خاک خواهد شد


شاهنامه فردوسی

478-481 خالقی مطلق - سخن- فرود سیاوش