بدان اندکی سال و چندان خِرَد
که گفتی روانش خرد پرورد
112
سیاوش از زابلستان نزد پدر باز می گردد و کیکاوس از دیدن او شگفت زده می شود و با خود بیت بالا را می گوید
سیاوش در باره سودابه به کیکاوس:
که" بسیار دان است و چیره زوان
هشیوار و بینادل و بدگمان،
اگر من شوم در شبستان اوی
ز سوداوه یابم بسی گفت و گوی"
153و154
شناخت سیاوش از سودابه و پیش بینی اینکه پس از رفتن به شبستان چه بر سرش خواهد آمد.
به دانش زنان کی نمایند راه؟!
161 دوم
از زبان سیاوش
عقیده سیاوش نسبت به زنان
سَخن کم شنیدم بدین نیکوی !
فزاید مغز کین بشنوی!
164
کاوس به سیاوش
احساس سیاوش هنگام ورود به شبستان کیکاوس:
سیاوش همی بود لرزان ز بَد
179 دوم
سیاوش بدانست کان مهر چیس
چنان دوستی نز ره ایزدیست
196
دانستن سیاوش از مدل مهر سودابه نسبت او
تو گویی به مردم نماند همی
روانش خرد برفشاند همی!
201
نظر شبستانیان در باره سیاوش وقتی او را می بینند
خرد و روان
2 و 112 و